دو سروده بهاری
حضرت ظريفي حضرت ظريفي

ا ی کـــــاش
کاش در فصل بهاری غنچه ها بینا شود
تاکه بنیاد جهالت در وطن رسوا شود
اشک در چشمی نباشد ناله’ در رهگذر
کشور افغان زمین اندر جهان زیبا شود
دست استثمار کوته گر شود بس خوشنماست
چهره’ این گرگ وحشی بره را افشا شود
میکنم با ور (ظریفی) من به رزم مردمم
عا قبت راهی برای زندگی پیداشود

 

 

بهار دل

بهار دل به وطن داغ بر جگردارد

 

سرود وساز وطن خون به رهگذر دارد

 

کجا به دامن سبزش توان غنود ازغم

 

یتیم وبیوه زنش ناله تا سحردارد

 

به جای عطر وترنم چه دود باروت است

 

فساد ورشوه وقاچاق بیشتر دارد

 

زترس لب نگشاید کسی به زم  جهاد

 

مگر زلرزش دلها خدا خبر دارد

 

به کشت زار وطن ماین جای گندم زار

 

به هر کجا که قدم می نهی خطر دارد

 

بنام کافر واسلام کشت وخون جاریست

 

ترور و  وحشت ودهشت هنوز پر دارد

 

مبر هنست که جاهل به قدرتش با قیست

 

سلاح به دوش هنوز حرمت پدر دارد

 

پیام صلح به دشمن خیانت دگراست

 

فغان مردم بیچاره کی اثر دارد

 

بسا بهار بهاری نبوده در وطنم

 

فغان ودود وطن شعله وشرر دارد

 


March 18th, 2007


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان